امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

امیرعلی من

موزیک

امیرعلی خیلی به موزیک علاقه داره(خصوصا شاد باشه) چند تا آهنگ رو گوشیم دارم گوشی رو آف لاین می کنم تا اشعه  اش ضرری نداشته باشه میزارم رو آهنگ  اونوقت امیرعلی دراز میکشه  گوشی رو محکم میگیره دستش فقط به موزیک گوش میده چند روز پیش تو آشپزخونه کار داشتم دیدم دنبالم سینه خیز می یاد گوشی رو روشن کردم کنارش گذاشتم وقتی بعد چند دقیقه یواشکی نگاهش کردم ببینم چکار می کنم این حالتی(تو عکس) دیدمش عزیزم روزنامه گرفته بود جلوش و به موسیقی هم گوش می داد.قربونت برم که اینقدر ژستت مثل آدم بزرگاس ...
29 آبان 1392

دیگه وقتشه

هم خوشتیپم هم دندون در آوردم دیگه وقتشه برام کاری بکنن تو فکرم به مامانی بگم برام یه دختر خوب شمالی زیر نظر بگیرن ...
29 آبان 1392

کرد غیور

یه روز مامانی منو شکل کرد های غیور در آورد من یه خاله آرزو دارم که مهاباد زندگی می کنه خاله آرزو میگه باید برم پیشش تا غیرت کردی هم تزریق بشه بهم، اونوقت می شم کرد اوریجینال. ...
29 آبان 1392

عاشق خرمالو هستم

امیرعلی من عاشق میوه خصوصا خرمالو است موز هم خیلی دوست داره.اصلا میوه دوسته جدیدا هم نمیزاره ما بهش میوه بدیم نق میزنه و میگه بدین دستم تا خودم همهی هیکلمو میوه ای کنم ...
29 آبان 1392

سرما

چند وقت پیش سرما خورده بودم رفتم دکتر وااااااایی چقد شربت خوردم خداروشکر خوب شدم ولی باز تا یه بادی بهم می خوره عطسه می کنم ...
28 آبان 1392

بسه دیگه

هر کاریش می کردم سینه خیز میرفت طرف آشپزخونه و  دستشو محکم رو سرامیک میزد کف دستش قرمز شده بود ده بار آوردمش تو پذیرایی باز میرفت رو سرامیک دست و پاهاش یخ کرده بود منم گرفتمش محکم نشوندمش رو مبل و گفتم بسه دیگه دیدم اینجوری نگام می کنه.|(تو عکس ببینید)بوسش کردم و از این طرز نگاش عکس گرفتم ...
28 آبان 1392

اینم سندش

اینجا تازه نیش دندونام پیدا شده بود البته الان دیگه دندونام بزرگ شدن....خاله مریم این سند دندون داشتنمه ......مشکوک نباشی!!! ...
28 آبان 1392

دندون فروشون

ما بالاخره نفهمیدیم دندون فروشون هست یا فشون.....یگانه پسرخاله ی امیرعلی میگفت فشون.......یه جشن تو خطه شمال کشور البته من گیلانی های عزیز رو دیدم که این جشن رو دارن چون خاله فاطی اینا خبری از این ماجرا ندارن.سفره می زارن و چند وسیله که نماد و حکایت از شغل آینده بچه.بنا به توصیه خاله مریم امیرعلی که گفتند حتما برای امیرعلی بزارم ماهم یه روز یه سفره ای انداختیم جای همه فامیلای شمالی خالی خالی بود.از اونجاییکه بابای امیرعلی رو کاپیتان(خلبان)شدن فرزند دلبندمون خیلی حساب کردند منم هواپیما رو سفره گذاشتم امیرعلی رو تو عکس ببینید متفکرانه نگاه می کنه که مامانش چرا این چیزارو جلوش پهن کرده خلاصه بگم خودمو کشتم دست به چیزی نزد برام ع...
28 آبان 1392